جدول جو
جدول جو

معنی گردان شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گردان شدن
(زَ گِ رِ تَ)
به راه افتادن. جریان یافتن. رونق گرفتن: البتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را عزیز کرد و دیوان رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد. (چهارمقاله)
لغت نامه دهخدا
گردان شدن
متحرک شدن حرکت کردن براه افتادن جریان یافتن: الپتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را (اسکافی را) عزیز کرد و دیوا رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ نَ / نِ بَ کَ / کِ دَ)
ناگوار و نامطبوع گردیدن:
کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم
از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد.
کسائی.
از بس که سر به خانه هر کس فروکند
سرد و گران و بی مزه شد میهمان برف.
کمال الدین اسماعیل.
، سنگین شدن سر پس ازنشئه شراب. خمارآلودگی:
چو شد نوش خورده شتاب آمدش
گران شد سرش رای خواب آمدش.
فردوسی.
، کنایه است از نزدیک شدن وضع حمل:
بر آن نیز بگذشت یکچند روز
گران شد فرنگیس گیتی فروز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
به گریه افتادن. گریستن و زاریدن:
به هامون درون پیل گریان شود
به جیحون درون آب بریان شود.
فردوسی.
چنان تنگ شد بر دل من جهان
که گریان شدم آشکار و نهان.
فردوسی.
زمانی بسالوس گریان شدم
که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(یِ جَ کَدَ)
متحیر شدن. درماندن. راه ندانستن:
در سبب سازیش سرگردان شدم
در سبب سوزیش هم حیران شدم.
مولوی.
مرد باش و سخرۀ مردان مشو
رو سر خود گیر و سرگردان مشو.
مولوی.
یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد
دیگر ازوی خبر و نام و نشان می آید.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 468)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گریزان شدن
تصویر گریزان شدن
گریختن فرار کردن: بطریق خدعه و فریب گریزان شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردشکن شدن
تصویر گردشکن شدن
شکستن بهیئت گرد مدور شکستن: گردشکن شدن استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگین شدن
تصویر گرگین شدن
مبتلا شدن حیوان به بیماری جرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان شدن
تصویر فرمان شدن
صادر شدن فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین شدن وزین گشتن، یا گران شدن رکاب. فشار آمدن بر رکاب تا مرکوب تند رود، بشتاب رفتن، یا گران شدن سر. سرگران شدن تکبر ورزیدن، یاگران شدن سر از خواب. بخواب رفتن: زضعف تن شده ام آن چنان که گر بمثل گران شود سرم از خواب بشکند کمرم. (جامی) یا گران شدن عنان. کشیده شدن عنان اسب برای متوقف ساختن آن، دارای بهای زیاد شدن مقابل ارزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریان شدن
تصویر گریان شدن
بگریه افتادن گریستن: رسوا شده عریان شده دشمن برو گریان شده
فرهنگ لغت هوشیار
متحرک کردن براه انداختن، بدور در آوردن (جام ساغر و غیره) : ساقیا، پیش آر زود آن آب آتشفام را جام گردان کن ببرغمهای بی انجام را. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
آواره شدن، دربه در گشتن، بی خانمان شدن، ویلان شدن، بلاتکلیف شدن، معطل شدن، سرگشته شدن، سردرگم شدن، حیران شدن، آسیمه سر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
اغرب عن وجهيٍّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
Wander
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
блуждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
блукати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
błądzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
भटकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
بھٹکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
ঘুরে বেড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
เตร่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
kutangatanga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
לשוטט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
헤매다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
berkeliaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرگردان شدن
تصویر سرگردان شدن
さまよう
دیکشنری فارسی به ژاپنی